بسم الرب الشهداء والصدیقین

 
سال و محل تولد : 1344 یوسف اباد صیرفی
میزان تحصیلات : دیپلم تجربی
وضعیت تاهل : مجرد
تاریخ اعزام به جبهه : 1360
یگان خدمتی و مسئولیت : بسیج
تاریخ شهادت :  22/12/1363
محل شهادت : شرق دجله
نشانی مزار شهید : گلزار شهدای یوسف اباد صیرفی

زندگی نامه :
شهید محمد عربی که خدایش رحمت کند اورا در شهریور 1344 در یک خانواده مذهبی و زحمتکش در روستای یوسف اباد صیرفی واقع در شهرستان شهریار چشم به جهان گشود . دوره کودکی و دبستان را در همان روستا طی کرد و به تحصیلات خود در شهرشهریار ادامه داد . تا سال 1357 که مصادف با پیروزی انقلاب بود و شهید در آن ایام یک نوجوان 14 ساله بود در تظاهرات ضد رژیم شرکت می کرد . و شعار می داد . پس از انقلاب با جوانان حزب اللهی  روستا انجمن اسلامی را تشکیل داد و بعد کتابخانه روستا را افتتاح کرد از سال 60 حضور فعالی در جبهه های حق علیه باطل در جنگ تحمیلی داشتند و در سال 62 بود که در سال چهارم دبیرستان تحصیل می کرد که ناگهان تصمیم گرفت که به حوزه علمیه برود و به درس طلبگی مشغول شود و به حوزه حاج اقا مجتهدی در تهران معرفی شد و شروع به تحصیل کرد و در همین حال از جبهه دست بر نداشت تا تاریخ اسفند 63 که به درجه رفیع شهادت نائل شد .

بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید :
نماز اول وقت می خواند و همواره تلاش داشت تا عبد خوبی برای خدا باشد .

وصیتنامه :
به نام خدایی که با راهنمایی خود انسان را به راه راست هدایت می کند . با سلام به امام زمان (عج) و نائب بر حقش خمینی بت شکن و سلام و درود بر پدر و مادرم و سلام و درود بر امت حزب الله و همیشه در سنگر و صحنه ایران . پدر و مادرم  در این برهه از زمان که کفار و جهانخواران شرق و غرب به مقابله با اسلام و نظام اسلامی شتافتند ما نیز باید به این وظیفه و فریضه اسلامی عمل کنیم و به مقابله با کفار برویم و امنتی که نزد ماست نیز ادا نمائیم و ای خدای بزرگ این مخلوق درمانده و ضعیف تو حال که بسوی تو آمده او را از درگاهت مران گناهانش را بیامرز و از درگاهت نا امید مگردان ای خدای من بسیار در تلاش بوده ام تا براه تو باشم و برای تو بنده ای مخلص باشم هر چند که لطف تو شامل حالم بوده ولی شرمنده و سر افکنده ام و امید بخشش دارم . پروردگارا اینک برای رضای تو و برای خشنودی تو به امر خلیفه بر حق تو که نائب امام زمان نیز می باشد قدم به صحنه جهاد بر علیه کفر می گذارم بدان امید که یا مرا به فیض شهادت برسانی تا شاید کفاره ای باشد برای محو گناهان و ادای دینی در قبال جمهوری اسلامی یا مرا بیامرزی و توبه ام را بپذیری که در هر حال به تو نیازمندم خداوندا به محمدت ، به خمینی ات سوگند که گرانبهاتر از خونم متاعی ندارم که بدهم و اینک این خون من و این هم جان بی مقدار من تقدیم تو و هدیه به روح تو خمینی کبیر ، پروردگارا این قطره خون ناچیز و جان ناقابل مرا برای گسترش اسلام در حضور بپذیر و اگر جان ما آن ارزش را دارد که برای اسلام فدا شود و اسلام پیش برود صدها بار به ما جان بده تا مبارزه کنیم و شهید بشویم و مارا یاری کن تا در راه تو گام برداریم و تمام وجودم در راه تو باشد . اما پدر و مادرم این را دریافته ام که شهادت نزدیکتری و سریعترین راه تقرب بخدا است پس بنده این راه را می پیمایم تا سریع بخدا برسم . پدر مادر و خواهران از من راضی باشید تا خدا هم از بنده راضی خشنود گردد و مرا بیامرزد پدر و مادرم امیدوارم بتوانم با تقدیم خون ناچیز و جسم ضعیف  خود به اسلام و امام عزیزمان رضایت خدا و شما را فراهم کنم صبور باسید  و افتخار کنید که فرزندتان را فدای اسلام و خاک پای امام کرده اید در خاتمه از شما پدر و مادرم تقاضا مندم که دخترم را بزرگ کنید و در یاد دادن او به مبانی اسلامی کوشا باشید و حفظش نمائید و هر طور که خداوند مصلحت می داند همانطور بزرگ گردانید و باز سفارش می کنم که در پرورش بینش توحیدی در تمام ابعاد زندگیتان داشته باشید که  سرچشمه تقوی و ایمان راسخ به خدای تعالی است .